کد مطلب:331004 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:328

سرمایه داری و سوسیالیسم از دیدگاه اسلام
سرمایه داری و سوسیالیسم از دیدگاه اسلام

در باب سرمایه داری و سوسیالیسم از لحاظ انطباق و عدم انطباق آنها با اسلام این مطلب به ترتیب ذیل باید بحث شود: سرمایه داری در دنیای امروز یك پدیده نو و بی سابقه ای است كه دو سه قرن از عمر آن بیشتر نمی گذرد، و یك پدیده اقتصادی و اجتماعی نوی است كه محصول پیشرفت و ترقی تكنیك جدید است؛ از این رو مستقلًا به عنوان یك مسئله مستحدث باید از آن بحث شود. فقهای عصر از مسائل بانك و بیمه و چك و سفته به عنوان مسائل مستحدث كم و بیش بحثهایی كرده و می كنند ولی توجه ندارند كه رأس و رئیس مسائل مستحدثه خود سرمایه داری است، زیرا ابتدائاً چنین تصور می رود كه سرمایه داری یك موضوع كهنه و قدیمی است كه شارع اسلام برای آن حدود و موازینی مقرر كرده است؛ تجارت، اجاره، مستغلّات، مزارعه، مضاربه، مساقات، شركتها، همه اینها سرمایه داری است كه در اسلام برای آنها احكام و مقرراتی تعیین شده است، اما اینكه مقدار سرمایه كمتر یا بیشتر باشد ربطی به مطلب ندارد. ولی حقیقت مطلب این طور نیست؛ سرمایه داری جدید یك پدیده جداگانه و مستقل و بی سابقه ای است و جداگانه و مستقلًا باید درباره آن اجتهاد كرد؛ همچنانكه تجارت در دنیای جدید سرمایه داری با تجارت ساده قدیم از لحاظ ماهیت ممكن است متفاوت باشد. این موضوع از لحاظ اصول

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 480

علم اقتصاد باید مورد مطالعه قرار گیرد، زیرا ادعا می شود كه سرمایه داری جدید یك نوع استثمار بیّن و اكل مال به باطلِ مسلّمی است، معامله ای است كه یك طرف محصول زحمت كشیدن دیگری را مفت و مسلّم می خورد و می برد. در سرمایه داری جدید بحث در این نیست كه سرمایه دار با انصاف است یا بی انصاف، بحث در این است كه اگر سرمایه دار بخواهد حق واقعی كارگر را بدهد باید از سود مطلقاً صرف نظر كند، و همچو سرمایه داری هرگز در دنیا پیدا نخواهد شد، و اگر بخواهد سود ببرد، هر اندازه ببرد، دزدی و غصب است.

مشخِّص اصلی سرمایه داری جدید (كاپیتالیسم) از سرمایه داری قدیم- و به طریق اولی از سوسیالیسم- این است كه سرمایه دار نیروی كار كارگر را برای فروش می خرد نه برای آنكه شخصاً به آن احتیاج دارد؛ با این نیروی كار، اضافه ارزش ایجاد می كند. اضافه ارزش كه مولود نیروی كار كارگر است و طبعاً متعلق به خود او است همان سودی است كه كارفرما می برد. این است كه می گویند سرمایه داری جدید عین استثمار كارگر است.

آنچه در قدیم به عنوان اجاره بود این بود كه كارگر محصول كار یا نیروی كار خود را به دیگری كه به آن احتیاج داشت می فروخت و آن دیگری نیز آن كالا را به قیمت واقعی بازاری می خرید، مثلًا او را مستخدم خانه خود یا دفتر خود قرار می داد، و یا به وسیله او دیوار خانه خود را بالا می برد، اما با نیروی كار او تجارت نمی كرد كه مستلزم این باشد كه به قیمتی بخرد و به قیمت بیشتری محصول آن را بفروشد. در مضاربه می توان گفت هم سرمایه كار می كند و هم عامل و هر كدام به حسب قرارداد سهم خود را می برند. در مزارعه نیز هم زمین عمل می كند و هم عامل و هر كدام سهم خود را می برند؛ و بالاخره صاحب پول یا زمین نمی خواهد نیروی كارگر را بخرد و محصول كار او را به قیمت بیشتر بفروشد (هرچند مضاربه و مزارعه در رژیمهای غیر سرمایه داری نیز بنا بر اصول حضرات مورد خدشه قرار می گیرد «1». در آینده ان شاء اللَّه در این جهت بحث خواهد شد).

برهانی كه در این زمینه اقامه شده است مشتمل بر دو پایه است:

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 481

1. ارزش هرچیزی به واسطه مقدار كاری است كه بر روی آن صورت گرفته است؛ یعنی اولًا مالیّت و ارزش به واسطه كار پیدا می شود؛ و ثانیاً مقدار و میزان ارزش تابع مقدار و میزان كاری است كه روی یك كالا صورت می گیرد.

2. سودی كه كارفرما می برد محصول كاری است كه كارگر كرده و طبعاً به كارگر تعلق دارد. این سود، ارزش اضافی بر مزد است و بدون دلیل، سرمایه دار آن را به خود اختصاص داده است.

مقدمه اول نظریه ای است كه علمای مكتب اقتصاد كلاسیك امثال آدام اسمیت و ریكاردو آن را ابراز داشتند و كارل ماركس از آنها پیروی كرده است. ولی نظریه دوم یعنی نظریه ارزش اضافی ظاهراً از ابتكارات خود كارل ماركس است (هرچند می توان گفت كه نظر دوم لازمه و نتیجه روشن نظر اول است). اما راجع به خود ارزش، یعنی راجع به منشأ ارزش: در باب ارزش چند جور می توان نظر داد «1»:

الف. ارزش اشیاء ذاتی آنهاست. بعضی امور ذاتاً با ارزش اند و بعضی ذاتاً بی ارزش. امور با ارزش نیز ذاتاً با یكدیگر متفاوتند. ارزش اشیاء با ذات و ماهیت آنها مرتبط است.

این نظریه بالضروره باطل است، زیرا ارزش اشیاء مربوط به اشیاء فی حدّ نفسها نیست نظیر وزن و حجم و صلابت، مربوط است به اشیاء از آن نظر كه با انسان مرتبط می باشند. اگر انسان نباشد ارزش به معنی اینكه اشیاء قابل تقویم باشند نیز نیست.

ب. ارزش اشیاء صرفاً قراردادی و اعتباری است. ارزش اشیاء به هیچ نحو مربوط به یكی از صفات ذاتی اشیاء یا صفات عرضی و عارضی آنها- از قبیل شكل و صورتی كه بالطبع یا با عمل انسان دارا می باشند- نیست، بلكه بشر همان طوری

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 482

كه بسیاری از چیزهای دیگر را اعتبار می كند، مثلًا ریاست و مرئوسیت و زوجیت و ممكن است عكس آنها یا عدم آنها را نیز اعتبار كند، در مورد ارزش نیز چنین است.

این نظر نقطه مقابل نظر سابق است.

این نظر نیز باطل است. هر چند در مورد پول و خصوصاً پول كاغذی شاید بتوان گفت ارزش اعتباری دارد، اما در مورد همه اشیاء نمی توان گفت كه ارزشها اعتباری و قراردادی است.

ارزش و مالیّت و همچنین مراتب ارزش نه ذاتی اشیاء است به معنی اینكه یك صفت واقعی شی ء فی نفسه و قطع نظر از انسان باشد، و نه اعتباری است به معنی اینكه قراردادی محض باشد و با حالت واقعی اشیاء بی ارتباط باشد؛ بلكه صفتی است كه از طرفی با حالت واقعی شی ء مربوط است، یعنی با خاصیت تكوینی اشیاء به حسب جنس و ماهیت و یا به حسب صفت عرضی یا عارضی آنها مربوط است و اشیاء به واسطه اثری كه بر آنها مترتب است دارای ارزش می شوند (نه به واسطه عملی كه در ایجاد آنها صورت گرفته است)، و از طرفی دیگر با انسان مرتبط است، یعنی ارتباط با انسان است كه منشأ انتزاع این صفت می شود. از این نظر ارزش نظیر مفید بودن و یا ملایمت است كه یك صفت اضافی است ولی در عین حال عین مفید بودن و ملایمت نیست، زیرا مفید بودن و ملایمت با انسان، قابل كم و بیش شدن و بالا و پایین رفتن نیست اما ارزش این طور نیست، ارزش و قیمت و مالیّت و بها- یا هرچه دیگر اسم بگذاریم- نوساناتی پیدا می كند و مسلّماً این نوسانات مربوط به مفید بودن نیست. درجه مفید بودن نوسان پیدا نمی كند. عرضه و تقاضا در مفید بودن اثر ندارد ولی در ارزش و قیمت اثر دارد.

ولی از این اشكال می توان جواب داد به اینكه ارزش یك صفت واقعی است ولی نه به اعتبار اشیاء فی نفسها بلكه به اعتبار اشیاء برای انسان؛ و البته ارزش مساوی با مفید بودن نیست بلكه ارزش مساوی است با مفید بودن و احتیاج انسان، و چون احتیاج انسان به نوع كالاست نه به شخص، به هر اندازه كه وفور و عرضه زیاد شود احتیاج به شخص كالا كمتر می شود و از ارزش می افتد تا درجه ای كه اگر مانند هوا همه جایی شود بكلی از ارزش ساقط می شود. وفور و عرضه زیاد از قبیل توسعه سطح اتكاء جسم است كه هرچه بیشتر شود قوه ثقل تقسیم می شود و هرچه كمتر شود فشار قوه ثقل متوجه به یك نقطه می شود. این قوه همان قوه توجه و خرید

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 483

مردم است؛ و عبارت بهتر این است كه بگوییم: ارزش ناشی از دو چیز است: مفید و مورد احتیاج بودن، و در دسترس نبودن به معنی در انحصار دیگران بودن؛ و هرچه كه جنسی وافرتر باشد خود وفور اجباراً كالا را از دست صاحب آن كالا بیرون می آورد و به بازار می كشد. این نظر منطبق است با نظر عرضه و تقاضا در تعیین بها كه بعداً گفته خواهد شد.

ج. نظر سوم درباره ارزش این است كه ارزش تابع مفید بودن است و هر اندازه اشیاء مفیدتر باشند قهراً ارزش بیشتری پیدا می كنند. این نظریه نیز باطل است، زیرا اولًا ما گفتیم كه اگر ارزش به معنی مفید بودن- یا لااقل تابع مفید بودن- بود و صد درصد به آن بستگی داشت نمی بایست به حسب عرضه و تقاضا نوسان پیدا كند. بعلاوه ما می بینیم بسیاری از اشیاء با اینكه بیشتر مورد احتیاج می باشند، مثل نان و آب، قیمت كمتری دارند، اما بعضی چیزهای دیگر با اینكه از تجملات زندگی است و چندان مورد احتیاج نیست صدها برابر نان قیمت دارد، مانند عطر و لوازم تجمل زنانه.

د. منشأ ارزش مفید و مورد احتیاج بودن است به علاوه در دسترس نبودن. (در دسترس نبودن همان ندرت یا قابلیت انحصار است كه قبلًا درباره آنها و تفاوت میان آنها بحث كردیم)؛ به عبارت دیگر: عرضه و تقاضا. این همان است كه قبلًا از آن یاد كردیم و از اصول علم اقتصاد نوشین نیز نقل و از زبان خود آنها انتقاد كردیم.

حاصل انتقاد آنها این است «1» كه اگر مطلب از این قرار است باید هر دو كالایی كه به یك اندازه مورد احتیاج است و تقاضا دارد و به یك اندازه در دسترس است و به بازار عرضه شده است دارای یك قیمت باشد. مثلًا در هر خانه ای هم قیچی لازم است و هم چرخ خیاطی، پس تقاضای هر دو مساوی است، بلكه تقاضای قیچی بیشتر است، و در بازار این هر دو به حد وفور پیدا می شود، پس باید قیمت ایندو مساوی باشد و حال آنكه این طور نیست. علت تفاوت قیمت چرخ خیاطی و قیچی تفاوت مقدار كاری است كه روی آنها صورت گرفته است. پس ارزش و بها تابع عرضه و تقاضا نیست. بعلاوه ما می بینیم كه ارزش و بها بر عرضه و تقاضا تأثیر دارد. اگر قیمت یك چیز زیاد باشد سبب افزایش عرضه و كاهش تقاضا می گردد و مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 20 488 سرمایه داری و سوسیالیسم از دیدگاه اسلام ..... ص : 479

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 484

اگر به عكس، ارزش پایین باشد از عرضه می كاهد و بر تقاضا می افزاید؛ و چیزی كه عرضه و تقاضا را تحت تأثیر قرار می دهد چگونه می توان گفت معلول آن است؟.

ه. منشأ ارزش فقط كار است. میزان ارزش نیز بستگی دارد به مقدار كاری كه روی اشیاء صورت می گیرد. این همان نظری است كه آدام اسمیت و ریكاردو ابراز كردند و كارل ماركس نیز آن را انتخاب كرده است.

بر این نظر نیز چند ایراد وارد است:

اوّل اینكه اگر كار صد درصد منشأ ارزش است و ارزش در حقیقت عبارت است از مقدار كاری كه روی یك كالا صورت می گیرد، چرا و به چه علت عرضه و تقاضا در ارزش نوسان ایجاد می كند؟ طرفداران «ارزش كار» همین قدر می گویند:

«نوسانات عرضه و تقاضا پیرامون سطح معینی رخ می دهد ولی هرگز خود آن سطح را تعیین نمی نماید؛ خود آن سطح را كار تعیین می كند.» در اصول علم اقتصاد نوشین صفحه 23 پس از آنكه تنظیم لایشعر روابط كار را در اجتماع مبادله ای نقل و انتقاد می كند می گوید:.

... در جریان این تنظیم كه لایشعر صورت می گیرد به ندرت اتفاق می افتد كه بهای یك كالا به تحقیق مساوی ارزش آن كالا باشد. بدین طریق می بینیم كه در اقتصاد مبتنی بر مبادله، تعادلی كه باید در روابط تولید برقرار باشد (تعادل مقادیر كارها)، چون این تعادل در نتیجه مبادله كالاها با تنظیم لایشعر برقرار می گردد، پس این تعادل ابداً ثابت و تغییرناپذیر نیست ...

این در حقیقت عذری است كه در اینجا آورده شده است در مقابل اشكالی كه بر اصل «ارزش كار» وارد است. قبلًا در خود این كتاب گفته شد كه قوانین حاكم بر اقتصاد مانند قوانین طبیعی قطعی و تخلف ناپذیر است؛ و اگر این مطلب درست باشد كه كار موجد ارزش است و ارزش صد درصد بستگی دارد با مقدار كار، محال و ممتنع است كه تعادل میان روابط تولید یا مقادیر كارها بهم بخورد.

دوم اینكه كار علت و ایجاد كننده ارزش است نه اینكه مساوی با ارزش

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 485

است «1»، آنهم یكی از علل ایجاد ارزش است نه علت منحصره؛ یعنی كار سبب می شود كه شی ء، مفید و رافع احتیاج بشود و به حالتی درآید كه مفید به حال بشر باشد؛ و اگر شی ء فی حدذاته چنین بود یا اینكه بشر قادر بود با خواندن یك ورد شیئی را به آن حالت درآورد، باز آن شی ء دارای ارزش می شد به شرط آنكه به شكلی باشد كه در دسترس همه نباشد و قابلیت اختصاص و انحصار داشته باشد. و اما علت اینكه چیزی كه كار بیشتری روی آن صورت گرفته ارزش بیشتری دارد از چیز دیگری كه كار كمتری روی آن صورت گرفته با آنكه هر دو مفید و مورد احتیاج و به یك اندازه در دسترس می باشند این است كه آن چیزی كه كار بیشتری لازم دارد، مثل چرخ خیاطی، بالقوه از چیزی كه كار كمتری لازم دارد، مثل قیچی، كمیاب تر است، زیرا فرض این است كه ایندو را كار بشر دارای ارزش می كند یعنی آنها را به حالت مفید درمی آورد، ولی از طرف دیگر بشر تابع قانون اخفّ و اسهل است، همیشه به دنبال این است كه چیزی را دارای ارزش كند یعنی به صورت شی ء مفید درآورد كه كار كمتری بخواهد. پس آمادگی بشر برای این گونه كارها بیشتر است و در درجه اول است و به ترتیب آسانی و سختی آماده كارهای دیگر است و تنها با بالا بودن قیمت است كه می توان جلوی نایابی آن را گرفت.

غیر از اخفّ و اسهل بودن، بی خطر بودن، شریف و مطابق وجدان بودن، ایضاً مطابق ذوق یا عادت شخصی بودن نیز مؤثر است. چرا جنس قاچاق گران است؟

چون بازی با جان است. چرا كارهای بی شرفی پول زیادتر می برد؟ چون منفور طبع است. چرا بعضی كارها با همه سختی فراوان است؟ چون مردم عادت كرده اند و یا اینكه با ذوق عده ای سازگار است.

پس نقضی كه از طرف طرفداران اصل «ارزش كار» بر نظریه «ارزش مساوی است با مفید بودن و در دسترس نبودن» یا «قانون عرضه و تقاضا» نقل كردیم وارد نیست.

سوم اینكه اگر ارزش بستگی دارد به مقدار كار، پس علت گرانی «احجار كریمه» چیست؟ فلزات قیمتی نیز همین طور. خود طلا كه پول اصلی است ماده

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 486

نقض نظریه «ارزش كار» است. در اصول علم اقتصاد نوشین صفحه 42 می گوید: «سكه طلا كالایی است دارای ارزش معین ...» آیا گوهرهای گرانبهای جهان از آن جهت گرانقیمت اند كه كار بیشتری روی آنها صورت گرفته است؟ آیا ارزش دریای نور و كوه نور به علت كار زیادی است كه روی آنها صورت گرفته است؟.

چهارم اینكه پس چرا یك كالا با ورود كالای جدیدِ مفیدتر و موافق سلیقه تر از لحاظ زیبایی و غیره یكمرتبه از ارزش می افتد؟ خواه آنكه كالای جدید از لحاظ جنس با كالای قدیم متفاوت باشد، مانند جوراب نخی و جوراب نایلون، و یا در كالای جدید ابتكاری صورت گرفته كه او را مفیدتر كرده است، مانند ابتكارهای گوناگونی كه در لوازم صنعتی از قبیل اتومبیل صورت می گیرد «1» پنجم: دو نفر با هم و به اندازه هم كاری را صورت می دهند ولی یكی از آنها به واسطه ابتكار ذاتی آن كار را به نحو احسن صورت می دهد و كارش ارزش بیشتری پیدا می كند.

ششم: بسیاری از چیزها بدون آنكه بشر كاری روی آنها صورت بدهد ارزش و مالیّت و قیمت دارند، مانند ماهیها و چوبهای جنگلی و میوه های جنگلی و دواهای صحرایی. قیمت آنها با زحمتی كه برای تحت اختیار قرار دادن آنها كشیده می شود متناسب نیست؛ بلكه بعضی از آنها را زورمندها یا دولتها تنها كاری كه كرده اند این است كه مانع استفاده عموم شده اند.

هفتم: گاهی برای دو محصول طبیعی مثل جو و گندم به اندازه هم انرژی صرف می شود و معذلك ارزش آنها با هم متفاوت است. اگر گفته شود به حكم قانون طبیعی «تلاش كمتر برای سود بیشتر» محال است كه بشر با توجه به اینكه از دو كار یكی از آنها سود بیشتری دارد انرژی خود را صرف كار كم سودتر بكند، چگونه ممكن است به تولید جو- در مثال بالا- بپردازد؟ جواب این است: این در صورتی است كه شرایط از هر جهت برای هر دو كار مساوی باشد. ولی گاهی به واسطه شرایط مكانی یا زمانی، در جایی یا زمانی كه می شود به تولید محصول كم سودتر

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 487

پرداخت، به محصول پرسودتر نمی توان پرداخت. مثلًا ممكن است زمین مساعد برای گندم كاری یا چغندركاری نباشد یا آب لازم كه از كوهستان رایگان می آید برای محصول پرسود كافی نباشد و یا آنكه زمانی را كه كشاورز صرف تولید محصول كم سود می كند مساعد برای تولید محصول پرسود نیست. محصول پرسود، از لحاظ زمانی و مكانی محدود می گردد به حد معین، ناچار كشاورز در خارج از آن حدود به كار دیگر می پردازد. حتی دیده می شود كه یك كشاورز در شبهای بلند زمستان وقت خود را صرف نخ ریسی كه از عهده یك پیرزن مفلوك نیز می آید و برای آن كشاورز ممكن است ساعتی یك ریال مثلًا بیشتر ارزش نداشته باشد می كند در صورتی كه كار او در روز در صحرا اقلًا ساعتی ده ریال ارزش دارد، چرا؟

چون در شب و در زیر كرسی كار تولیدی دیگری نمی تواند انجام دهد.

هشتم: دلیل دیگر بر اینكه ارزش مربوط است به اثر كار، یعنی قابلیت استفاده نه مقدار صرف كار، این است كه ممكن است شخصی به واسطه وضع خاص برای كار كوچكی مجبور باشد انرژی زیاد مصرف كند ولی چون اثر كارش زیاد نیست كارش ارزش كمتری دارد؛ مثل اینكه فی المثل شخص افلح مأمور پف كردن، و شَل مأمور نامه رسانی و ضعیف البصر مأمور دیده بانی شود.

نهم: در نظریه «ارزش كار» به كار فقط از جنبه مادی و صرف انرژی و به عبارت دیگر از جنبه مشترك حیوانی و باربری توجه شده است «1»؛ ارزش و اهمیت كارها متناسب با مقدار انرژی كه معمولًا برای ایجاد آنها لازم است در نظر گرفته شده و به جنبه هایی كه انسان با یك قدرت معنوی یعنی با ابتكار و به واسطه هوش و استعداد و ذوق آن را بهتر و عالیتر ایجاد می كند توجه نشده است. اگر همه كارها از قبیل عملگی بود مطلب از همین قرار بود. كارهای به اصطلاح ساده همین طور است، اما كارهای عالی و انسانی این طور نیست. آیا ارزش تألیفات، نقاشیها، خطاطیها، منبّت كاری ها، خاتم كاری ها، كاشی سازی ها بستگی به مقدار كاری دارد كه صرف آنها شده است؟ آیا اگر فی المثل حافظ و سعدی می خواستند از حق التألیف كتابهای خود استفاده كنند و ثروت سرشاری به دست می آوردند، به واسطه كار زیادی است

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 488

كه كرده اند یا به واسطه ابتكار و الهامی است كه دریافته اند؟.

دهم: این كه طرفداران «ارزش كار» قطعی و مسلّم می گیرند كه انسان همواره كوشش می كند از تلاش خود سود بیشتری ببرد پس محال است كه كار پرسودتر را به خاطر كار كم سودتر ترك كند، درست نیست. این نظر مبتنی بر ماتریالیسم تاریخی است؛ مبتنی بر این است كه محرك اصلی بشر در همه تولیدها و كارها منافع اقتصادی باشد و حال آنكه منافع اقتصادی یكی از محركات بشری است. در كارهای اقتصادی غالباً همین طور است كه هدف اصلی تحصیل سود و منفعت مادی است، ولی سایر كارها كه ارزش اقتصادی نیز دارد اكثر برخلاف است. مثلًا اكثر معلمین شغل خود را نه به واسطه اینكه درآمد بیشتری دارد بلكه به واسطه اینكه كار شریفی است و مورد علاقه آنهاست قبول كرده اند. برخی از كشاورزان در كنار محصولهای پرسود به ایجاد محصولهای پرزحمت و كم سود و نمونه نیز می پردازند، فقط به خاطر اینكه از این افتخار برخوردار باشند كه در مزرعه آنها همه گونه محصول وجود دارد. در میان مؤلفین یا نقاشان آثاری یافت می شود كه مورد پسند عامّه است و كار كمتری لازم دارد، و آثاری یافت می شود كه مورد استفاده خاصه است ولی زحمت فوق العاده ای لازم دارد. از لحاظ اقتصادی صرفه با كار اول است ولی مؤلف یا نقاش هرگز حاضر نیست تمام وقت خود را صرف كار ساده پرسود بكند. مرحوم قمی كتاب مفاتیح را در چند ماه و سفینة البحار را در 25 سال تألیف كرد.

سفینة البحار تقریباً صد برابر مفاتیح است و سود آن یك صدم مفاتیح (اگر مؤلف می خواست حق التألیف بگیرد)، ولی مؤلف هرگز حاضر نیست وقت خود را صرف كارهایی نظیر مفاتیح بكند. خود نویسنده این اوراق، با صرف وقت كم در داستان راستان سود بهتری می برد از صرف وقت زیاد در تدریس اسفار یا تألیف اصول فلسفه و غیره، ولی هرگز حاضر نیست عقربه فعالیت خود را متوجه سود اقتصادی به تنهایی بكند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 20 493 سرمایه داری و سوسیالیسم از دیدگاه اسلام ..... ص : 479

یكی از ایرادهای مهم بر اصل «ارزش كار» این است كه به فعالیتهای بشری بیش از حد جنبه مادی و سودجویی (سود اقتصادی) داده شده است. مثل این است كه همه كارها از نوع عملگی دانسته شده است و حال آنكه در همان عملگی نیز سرعملگی مزد بیشتر دارد، نه به واسطه صرف انرژی بیشتر، بلكه به واسطه زبر و زرنگی بیشتر سرعمله.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 489

یازدهم: نظریه «ارزش هر چیز مساوی كاری است كه صرف تولید آن چیز شده است» نقش فعال طبیعت را كه قادر است دهها و بلكه صدها برابر كاری كه صرف آن می شود تولید كند و به تعبیر قرآن شریف: كَمَثَلِ حَبَّةٍ انْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةَ حَبَّةٍ «1»

مورد غفلت قرار داده است. حداكثر این است كه نظریه «ارزش كار» در مورد طبیعت مرده و مصنوعات جمادی مثل خانه و كارخانه و كفش و كلاه و غیره صادق باشد؛ در مورد طبیعت زنده صادق نیست. طبیعت زنده- همان طوری كه فیزیوكراتها گفته اند- بیش از مقداری كه صرف آن می شود نتیجه و بار می دهد «2» خصوصاً شاهكارهای طبیعت. آیا می توان گفت لزوماً ارزش گوشتی كه در بدن یك كرّه اسب و یا اسب قیمتی هست معادل است با كاه و جو و علفی كه حیوان خورده است؟ این درست مثل این است كه بگوییم ارزش یك اندام زیبا و یك چشم و ابرو و چهره دلربا معادل است با خرجی كه صرف تولید آن شده است، در صورتی كه بشر حاضر است میلیونها ریال صرف آن كند و اگر مانند خواجه حافظ بی پول باشد بگوید:

شهری است پركرشمه و خوبان ز شش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم

شیراز معدن لب لعل است و كان حسن من جوهری مفلس از این رو مشوّشم

و به همین دلیل- همان طوری كه قبلًا گفتیم- هرگز نمی توان گفت ارزش نیروی كار معادل خرجی است كه صرف تولید آن شده است «3».

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 490

مطابق نظر «ارزش كار» ناچار باید ارزش واقعی نیروی كارگر را معادل حداقل زندگی او دانست و الا قاعده كلی «ارزش كار» در مورد این كالای بالخصوص یعنی نیروی كار بهم می خورد. پس ناچار باید قانون مفرغ را كه مالتوس و دیگران ابداع و تأیید كرده اند «1» آقایان یك قانون عادلانه بدانند؛ چیزی كه هست، مدعی هستند كه در این میان یك اضافه ارزش می جوشد كه محصول عمل كارفرما نیست و كارفرما آن را می برد. جرم كارفرما به عقیده آقایان این نیست كه مزد كارگر را كمتر از میزان واقعی می پردازد، جرمش این است كه اضافه ارزش را مجّاناً می برد؛ در صورتی كه اضافه ارزش محصولِ چیزی است كه به عقیده آقایان، كارفرما به نرخ عادلانه آن را خریده است؛ چرا باید كارفرما را ظالم و استثمارگر دانست؟ اگر شخصی فی المثل گاو و یا گوسفندی را به قیمت عادله بخرد و از نیروی تولید بچه و شیر اینها بیش از مقدار كاری كه صرف تولید اینها كرده است سود ببرد، باید او را مفتخوار و ظالم دانست؟!.

نظریه ماركس در باب اضافه ارزش بیش از آن اندازه كه اثبات كند كارفرما استثمارگر است، اثبات می كند كه استثمارگر نیست. آن وقت می توان كارفرما را استثمارگر دانست كه مزد كارگر را با مقیاس اثر كارش بسنجیم نه با مقیاس علل ایجاد نیروی كار وی. اگر با مقیاس اثر كار وی بسنجیم آن وقت می توانیم ادعا كنیم كه قیمت واقعی مزد كارگر باید به تناسب اضافه تولید بالا برود و حق طبیعت زنده در مقابل حق طبیعت مرده باید محفوظ بماند.

می توان بیان بالا را دلیل دوازدهم بر رد نظریه «ارزش كار» دانست، به این بیان كه اگر ارزش هر چیز مساوی كاری باشد كه صرف ایجاد آن شده است لازم می آید كه ارزش نیروی كار معادل مخارج كارگر باشد نه بیشتر. پس لازم می آید كه قانون مفرغ عادلانه باشد و كارفرما اضافه ارزش را بحق ببرد و كار ظالمانه ای صورت نداده باشد.

به طور كلی نظریه «ارزش مقدار مصرف انرژی از نظر تعادل مقادیر واقعی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 491

كارها و استحقاقها برای بهره ها» یك نظریه ضد كارگری است.

در كتاب تاریخ عقاید اقتصادی تألیف لوئی بدن، ترجمه دكتر هوشنگ نهاوندی نظریه ارزش ماركس را انتقاد می كند به كمتر از انتقاداتی كه ما كردیم. اضافاتی كه در آنجا هست یكی این است كه می گوید:

عصاره نظریه ماركس این است كه اساس ارزش تنها بر كارِ دستی نهاده شده و تنها بازوی انسان ممكن است خلاق ارزش باشد؛ نه اختراع تولید ارزش می كند نه سازمان گذاری و نه مدیریت «1» این بیان از نظر مولّد ارزش بودن سازمان و مدیریت، بیان تازه ای است، از آن نظر كه با اینكه قبول كنیم كه منشأ ارزش كار است، باید قبول كنیم كه سازمان و همچنین مدیریت در ایجاد كار مؤثر است.

در صفحه 143 آن كتاب می گوید:

كار به خودی خود به وجود آورنده ارزش نیست. یك تابلوی نقاشی زننده نازیبای نامأنوس ارزشی ندارد ولو آنكه ساعتهای طولانی برای ساختن و پرداختن آن به هدر رفته باشد.

این بیان چندان تازه نیست، فقط مؤید نظری است كه قبلًا گفتیم كه كار مساوی ارزش نیست، موجد ارزش است، همچنانكه جنس و فرم و ابتكار نیز موجد ارزش است. حقیقت ارزش عبارت است از مفید و مطلوب بودن در زمینه عدم عمومیت و رایگانی، و به عبارت دیگر در زمینه ندرت، و یا به عبارت دیگر در زمینه قابلیت تخصیص و انحصار.

ایضاً در همان صفحه می گوید:

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 492

نتیجه منطقی نظریه ماركس این است كه ارزش در زمان تغییر نمی كند، ولی همه می دانیم كه این طور نیست؛ شراب خوب با گذشت زمان ارزش بیشتری می یابد، حال آنكه ...

این ایراد باید به دو ایراد تجزیه شود: یكی اینكه عامل زمان بما هو هو ایجاد ارزش می كند به عنوان قدمت، مثل عتیقه ها، سكه های قدیم، خطوط قدیم، بناهای قدیمی، امثال اینها. دیگر اینكه خود طبیعت در طول زمان تأثیراتی می كند كه ارزش را بالا می برد. ترشی كهنه، سیر هفت ساله و غیره از این قبیل است.

معلوم می شود كه طبیعت مرده (البته طبیعت نه صنعت) نیز احیاناً مانند طبیعت زنده مولّد ارزش می شود از راه اینكه عمل می كند، با این تفاوت كه طبیعت زنده مولّد مثل است و افزایش دهنده است ولی طبیعت جامد فقط تغییرات كیفی می دهد.

از مجموع آنچه گذشت معلوم شد كه ارزش نه ذاتی اشیاء است كه از قبیل صفات فی نفسه اشیاء باشد، و نه اعتباری و قراردادی است. اصل ارزش ناشی از مفید بودن است- كه منشأ و مبدأ تقاضاست- به علاوه ندرت وجود، ولی البته ندرت وجودی كه مبدأش قابلیت تملك و انحصار باشد. و اما درجه ارزش، یعنی بها و قیمت خاص، بستگی دارد به مقدار تقاضا و مقدار ندرت و عدم ندرت، یعنی در دسترس بودن و نبودن. كار، در طول عرضه و در دسترس قرار دادن از یك طرف، و مفید كردن و مورد تقاضا قرار دادن از طرف دیگر است، نه در عرض آنها؛ چنانكه قبلًا گذشت.

و اما بحث دوم، یعنی بحث ارزش اضافی.

در گذشته گفتیم كه اگر ثابت شود سرمایه داری مستلزم این است كه كارفرما سودی را كه صد درصد به كارگر تعلق دارد می برد، نمی تواند مشروع باشد.

سوسیالیستها این مطلب را با برهان خاصی خواسته اند اثبات كنند. (ما خود راه خاصی در آینده ذكر خواهیم كرد برای نامشروع بودن سرمایه داری.) مطابق فرضیه سوسیالیستها اثبات این مطلب متوقف بر اثبات دو مطلب دیگر است: اول اینكه ارزش هر چیزی مساوی كاری است كه در آن چیز صورت گرفته است. دوم اینكه ارزش اضافی كه در سرمایه داری پدید می آید فقط و فقط ناشی از نیروی كارگر است، افزار تولید دخالتی در اضافه ارزش ندارد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 493

ما اصل اول را باطل شناختیم، علیهذا احتیاجی به ابطال نظر ماركس در باب ارزش اضافی نداریم؛ ولی فعلًا بنا می گذاریم بر قبول اصل اول كه آدام اسمیت و ریكاردو آن را ابداع كردند و ماركس از آنها پیروی كرد؛ یعنی قبول می كنیم كه ارزش هر چیز ناشی از كاری است كه در آن صورت گرفته است و به مقدار كاری است كه در آن صورت گرفته است.

اكنون ببینیم تكلیف اضافه ارزش چه می شود؟ در اینجا به نظر ما در چند مطلب باید بحث شود:.

الف. آیا استفاده از نیروی كار به منظور فروش و استفاده از حاصل آن، و به عبارت دیگر استفاده از اضافه ارزش، از مشخصات كاپیتالیسم جدید است یا آنكه حتی در نظام اقتصاد ساده قدیم نیز بوده است؛ و اگر در قدیم هم بوده است پس مشخص اصلی سرمایه داری جدید چیست؟ و به عبارت دیگر فصل ممیز رژیم اقتصادی جدید چیست؟.

ب. آیا همان طور كه ارزش هر چیزی ناشی از كاری است كه در آن صورت گرفته است و به مقدار كاری است كه در آن صورت گرفته است، قدرت ایجاد ارزش هر چیز نیز به اندازه ارزش خود آن چیز است؟ یا ممكن است چیزی بیش از اندازه ارزشی كه دارد ارزش ایجاد كند، و به عبارت دیگر بیش از اندازه كاری كه در ایجاد آن صورت گرفته كار تحویل دهد؟ به عبارت دیگر آیا مقدار كاری كه از اشیاء ساخته است حداكثر مساوی است با مقدار كاری كه در آنها تراكم یافته، و هر چیزی فقط قادر است مقدار كار متراكم شده در خود را به دیگری منتقل كند، یا قادر است بیش از آن مقدار كاری كه صرف خودش شده است به دیگری منتقل نماید؟ به عبارت دیگر، مطابق اصطلاح ماركسیستها، آیا ارزش اشیاء، ثابت است یا متغیر؟ یا شقّ سومی در كار است و باید قائل به تفصیل شد و آن اینكه بعضی اشیاء قادر نیستند و بعضی اشیاء دیگر قادرند. اگر اینچنین است رمز این تفاوت در كجاست؟.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 20 497 مشخص اصلی سرمایه داری ..... ص : 495

ج. آیا نظریه ارزش اضافی كارل ماركس سرمایه داری را ظالمانه جلوه داده است یا برعكس، آن را عادلانه جلوه داده است؟ به عبارت دیگر آیا ماركس سرمایه داری را از جنبه اخلاقی و حقوقی تبرئه و تطهیر كرده و قانون مفرغ را تصحیح كرده است، یا ظالمانه بودن آنها را به ثبوت رسانده است؟.

د. ارزش اضافی از نظر ما مربوط به عادلانه نبودن مزد است از طرفی، و به

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 494

استثمار مصرف كننده است از طرف دیگر، و مربوط به ماشین است از جانب سوم ..

ه. آیا سودی كه بازرگان می برد سهمی از اضافه ارزش تولیدكننده است، آنچنانكه سوسیالیستها می گویند، و در نتیجه بازرگان تولیدكننده را استثمار می كند، یا سودی كه می برد اگر زائد بر مقدار كار و ابتكاری است كه به خرج می دهد استثمار مصرف كننده است نه شركت در ارزش اضافی تولیدكننده (و یا هر دو)؟.

سوسیالیستها روی قاعده ای كه دارند مبنی بر اینكه هر چیزی جبراً در حدود قیمت واقعی خود به فروش می رسد و بازار تعیین كننده ارزش واقعی است، ناچارند كه سودهای ناروای بازرگانی را تعدی به حقوق تولیدكنندگان بدانند و بس. اما به نظر ما كه این مطلب را قبول نداریم سود ناروای بازرگان ممكن است تعدی به حقوق تولیدكننده باشد، و ممكن است تعدی به حقوق مصرف كننده بوده باشد ..

و. «1» ریشه اضافه ارزش را در كاپیتالیسم جدید باید در خود تكنیك و صنعت دانست. این مخترعین هستند كه توانستند ابزارهایی بسازند كه بتوانند صدها و بلكه میلیونها برابر كاری كه صرف ایجاد آنها شده است كار تولید كنند و طبیعت را استخدام كنند. سرمایه دار محصول علم را كه اثر نبوغ دانشمند و پیشرفت اجتماع است و به اجتماع تعلق دارد نه به فرد «2»، با خریدن استخدام می كند و از طرف دیگر نیروی كارگر را استخدام می كند و سود سرشار می برد. ریشه خلافكاری سرمایه داری جدید و همچنین تجارت را تا آنجا كه با كارخانه داری مربوط است باید در تحت اختیار قرار دادن وسائلی كه به عموم مردم تعلق دارد و قابل خرید و فروش نیست جستجو كرد. سوسیالیسم تنها از این راه است كه قابل توجیه است «3».

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 495

این وسائل بر دو قسم است: وسائل و منابع طبیعی، و وسائل و منابع صناعی. به همین دلیل سوسیالیسم، هم در قدیم می توانسته است وجود پیدا كند (به واسطه منابع طبیعی) و هم در جدید (كه منابع صناعی نیز به آن افزوده شده است) ..

اما قسمت اول: هرچند سوسیالیستها مدعی هستند كه اضافه ارزش به واسطه خرید و فروش نیروی كارگر، از مشخصات سرمایه داری جدید است، چنانكه قبلًا گذشت، ولی به عقیده ما در قدیم نیز وجود داشته است. كارخانه های قالیبافی و پارچه بافی و دستگاههای زرگری و قلم زنی و حتی خیاطیهای وسیع و كفاشیهای وسیع و غیره، همه اینها یك عده كارگر می گیرند و می گرفته اند و مزد معین به آنها می داده اند و با كار آنها تجارت و معامله می كرده اند؛ چیزی كه هست، همین معنی در عصر جدید و عصر ماشین توسعه پیدا كرده است. صرف توسعه و تغییر كمّی، ماهیت شی ء را عوض نمی كند مادامی كه منجر به تغییر كیفی نشود.

مشخّص اصلی سرمایه داری

به عقیده ما مشخّص اصلی سرمایه داری كه آن را موضوع جدیدی از لحاظ فقه و اجتهاد قرار می دهد دخالت ماشین است. ماشینیسم صرفاً توسعه آلت و ابزار تولید نیست كه انسان ابزار بهتری برای كاری كه باید بكند پیدا كرده است، بلكه تكنیك و صنعت جدید ماشین علاوه بر بهتر كردن ابزارها ماشین را جانشین انسان

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 496

كرده است.

ماشین مظهر فكر و اراده و نیروی انسان بماهو انسان است، مظهر تكامل اجتماع بشری است، تجسم تمدن تاریخی بشری است، حاصل تلاشهای عظیم فكری چند هزارساله بشری است. ماشین جانشین انسان است نه آلت و ابزار انسان؛ یك انسان مصنوعی است. ماشین به جای انسان نخ می ریسد و پارچه می بافد. ماشین شخم می زند و درو می كند. ماشین جوراب می بافد. ماشین می نویسد. ماشین می دوزد.

ماشین الك می كند. ماشین كارهایی كه انسان با شعور مستقیم خود انجام می داد انجام می دهد. ماشینیسم این طور نیست كه ابزار دستی انسان را تكمیل كرده باشد، مثل اینكه بیل بهتر و ظرف بهتر و كارد و چاقوی بهتر یا قیچی بهتر در اختیار انسان قرار دهد؛ حتی این طور نیست كه به جای قوه و بازوی انسان قوه ای از طبیعت استخدام كرده باشد و كارش فقط این باشد كه مثلًا ابزاری را كه انسان با دست خود باید حركت دهد یا فشار دهد ماشین حركت می دهد و فشار می دهد؛ نه، بالاتر از این است؛ ماشین تمام كارهای انسان را دقیقتر و با راندمان بیشتر و محصول بیشتر انجام می دهد «1». در گذشته چنین نبود، در گذشته سرمایه دار فقط نیروی كارگر را می خرید و ابزار ساده ای در اختیار او قرار می داد و با محصول كار كارگر تجارت می كرد؛ ولی امروز ماشین می خرد و ماشین قدرت دارد صد برابر كارگر كار كند؛ ماشینها جای انسان را گرفته اند؛ ماشین انسان فلزی است؛ ماشین قادر است اضافه ارزش تولید كند، صدها برابر كاری كه صرف تولید وی شده است ارزش تولید كند؛ ماشین برده مشروع اجتماع بشری است. پس حقیقت درست عكس نظر كارل ماركس است؛ ماشین سرمایه متغیرتر از نیروی كارگر است و در عین حال- چنانكه بعداً خواهیم گفت- همین جهت پایه و مبنا و اصل اساسی توجیه كننده سوسیالیسم است. مشخّص اصلی سرمایه داری جدید این است كه سرمایه دار ماشین را با این قدرت عظیم در اختیار خود قرار می دهد، در صورتی كه او نه خالق ماشین است و نه مخترع آن، فقط خریدار و مالك اوست.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 497

آیا اینچنین منبعی می تواند مملوك شخصی باشد؟ یا حتماً باید مانند منابع عمومی طبیعی در اختیار عموم باشد؟ ماشین از آن نظر اینقدر قدرت تولید دارد كه جای شعور مستقیم انسان را گرفته است، به علاوه نیروی عظیم فلز و بخار و برق و غیره؛ در حقیقت انسان است با عضلات فلزی و نیروی برق و بخار. در حقیقت شعور مخترع است كه اینهمه كار با این ابزار را انجام می دهد. ماشین مظهر فكر و شعور مخترع، به عبارت بهتر مظهر پیشرفت و ترقی و تكامل اجتماع است كه در اختیار سرمایه دار قرار گرفته است. ماشین یك قطعه فلز ساده مثل كارد نیست كه خاصیت شعور طبیعی انسان منفرد باشد، یك چوب ساده نیست كه از جنگل بریده شده باشد و به اجتماع بلكه به انسان ارتباط نداشته باشد. ماشین كه كار می كند، در حقیقت مغز فلان دانشمند است كه با آلات فلزی كار می كند، بلكه مغز اجتماع و ترقی اجتماع است، و بالاخره اجتماع بما هو اجتماع است كه به صورت ماشین در طول صدها قرن درآمده و كار می كند؛ نبوغ جامعه انسانی در امتداد تاریخ است كه به این شكل درآمده است.

اینجاست كه ما می توانیم ادعا كنیم كه سوسیالیسم ماركس واژگونه است، به جای آنكه پایش در زمین و سرش به آسمان باشد، سر در زمین و پا در آسمان دارد.

سوسیالیسم ماركسیسم مبتنی بر این اصل است كه ماشین سرمایه ثابت است و نیروی كار سرمایه متغیر؛ در عین حال قادر نیست كه ثابت كند چرا نیروی كار یا نیروی بازوی انسان سرمایه متغیر است و ماشین سرمایه ثابت؛ در صورتی كه طبق اصل «ارزش كار» ارزش هر دو به اندازه كاری است كه صرف تولید آنها شده است و هر چیزی طبق اصول مادی حضرات فقط قادر است حداكثر، كاری كه صرف در خودش شده است تولید كند. اما سوسیالیسمی كه پایه اش اكنون ریخته می شود مبتنی بر اصل تغیر سرمایه ماشینی است.

سوسیالیسم ماركسیسم حداكثر این است كه مدعی می شود سرمایه دار از طریق غیرمشروع سود می برد، اما چرا سرمایه اش باید از او انتزاع و به اجتماع سپرده شود، جوابی ندارد؛ اما مطابق این سوسیالیسم علتش این است كه ماشین تعلق به اجتماع دارد و از اول فرد نمی تواند مالك آن بشود. بعلاوه- چنانكه قبلًا گفتیم و بعداً نیز توضیح خواهیم داد- سوسیالیسم ماركس بیش از آنكه سرمایه داری را ظالمانه جلوه دهد عادلانه جلوه می دهد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 20 501 مرز اشتراك اسلام و سوسیالیسم ..... ص : 500

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 498

و اما قسمت دوم: این مطلب كه اشیاء فقط آن اندازه می توانند كار ایجاد كنند كه كار صرف آنها شده است، اگر كار صرف شده را اعم بگیریم یك مطلب فلسفی است و با قانون لاوازیه ارتباط پیدا می كند كه می گوید: «هیچ چیز، موجود و هیچ چیز معدوم نمی شود. موجود شدن ها و معدوم شدن ها عبارت است از تركیب و تجزیه؛ و مجموع ماده و انرژی یك مقدار ثابتی دارد.» ولی از طرفی اصل لاوازیه حداكثر این است كه در مورد طبیعت مرده صادق باشد نه طبیعت زنده. ما در مقاله «اصالت روح» «1» درباره این مطلب بحث مختصری كرده ایم و مطلبی هم از كتاب مقدمه ای بر فلسفه تألیف ازوالد كولیه نقل كرده ایم. از طرف دیگر این قاعده بر فرض صحت، مربوط به مطلق كاری است كه در طبیعت در ایجاد اشیاء صرف می شود. مثلًا پولاد كه به وجود می آید سالها بلكه قرنها كار در طبیعت صورت می گیرد تا پولاد به وجود می آید؛ و البته مقدار كاری كه انسان برای استخراج و تصفیه و ذوب و غیره می كند نسبت به مقدار كاری كه در طبیعت روی پولاد صورت گرفته ناچیز است. مجموع كاری كه پولاد انجام می دهد مساوی است با مجموع كاری كه صرف تولید و ایجاد آن شده است. اما كاری كه صرف تولید پولاد شده منحصر به كارهایی كه برای انسان مفید است، یعنی كارهایی كه ایجاد ارزش می كند، نیست. مانعی ندارد كه پولاد صدها بلكه هزارها برابر كاری كه انسان روی آن انجام داده است به نفع انسان انجام دهد؛ همچنانكه ابزارهای ساده مانند بیل و تیشه و تیرچوبی و چرم و نعل كفش نیز مجموع كاری كه به نفع انسان می كنند با مجموع كاری كه انسان روی آنها صورت داده مساوی نیست. گذشته از همه اینها سخن در این است كه آیا ارزش هر چیز مساوی است با ارزش اشیائی كه صرف ایجاد آنها شده است؟ و ما از اصل قبول نداریم كه ارزش اشیاء بستگی دارد به مقدار كاری كه صرف ایجاد آنها شده است، بلكه بستگی دارد به مقدار اثری كه از آنها برای انسان هست به علاوه ندرت وجود و قابلیت انحصار ..

و اما قسمت سوم: به عقیده ما كارل ماركس بیش از آن اندازه كه سرمایه داری را ظالمانه جلوه بدهد عادلانه جلوه داده است، آن را تبرئه و تطهیر كرده است. در كتاب عقاید بزرگترین علمای اقتصاد می گوید: «كارل ماركس نظریه «ارزش كار»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 499

را از علمای كلاسیك گرفت ولیكن به عكس آنها علیه سرمایه داری به كار برد.» من می گویم ماركس نیز ندانسته آن را به نفع سرمایه داری به كار برد. اگر ما به شعارهای ماركس توجه كنیم او مخالف سرمایه داری است، اما اگر شعارها را كنار بگذاریم و بخواهیم اصول فلسفه او را بپذیریم باید او را از یك نظر پایه گذار سرمایه داری بدانیم. ماركس پس از آنكه ارزش هر چیزی را صد درصد به مقدار كاری كه صرف ایجاد آن شده می داند و ارزش واقعی نیروی كار را معادل مخارجی كه صرف ایجاد او یا مثل او شده و می شود می داند، و از طرف دیگر بازار و مبادله را تعیین كننده واقعی- و لااقل تقریبی- ارزش واقعی می داند، ناچار باید بگوید- چنانكه می گویند- كه سرمایه دار مزدی كه به كارگر می پردازد معادل ارزش واقعی آن است؛ و از طرفی قادر نیست اثبات كند كه سرمایه واقعاً به شخص تعلق ندارد، به اجتماع تعلق دارد. فقط با دلیل ناقص ادعا می كند كه اضافه ارزش به سرمایه دار تعلق ندارد و به كارگر تعلق دارد؛ در صورتی كه اگر واقعاً سرمایه دار نیروی كار كارگر را به قیمت عادلانه ای خریده است و سرمایه هم به شخص او تعلق دارد، قهراً و قطعاً اضافه ارزش هم به او تعلق دارد، خواه آنكه ایجاد كننده اضافه ارزش سرمایه باشد یا نیروی كار كارگر، چون به هر حال اضافه ارزش را چیزی ایجاد كرده است كه سرمایه دار بحق مالك آن بوده است ..

و اما قسمت چهارم: از نظر ما سود سرمایه دار از طرفی مربوط به این است كه حقوق كارگر به قدر كافی به او داده نمی شود. ارزش كار كارگر بستگی دارد به مقدار مفید بودن كارش برای اجتماع. كارگر یك ركن اساسی اجتماع است، همه به كار او محتاجند. كارگر فقط حامی و محافظ حقوق ندارد والّا باید عالی ترین حقوق به او تعلق داشته باشد. اینكه در یك اجتماع، یك مدیركل بی مصرف ماهی دوهزار، سه هزار تومان حقوق می گیرد ولی یك كارگر روزی ده تومان، كه اگر همه روزه بگیرد ماهی سیصدتومان می شود، یك كار ظالمانه است. هیچ دلیلی ندارد كه حقوق رفتگر نباید از سیصدتومان مثلًا بالاتر باشد و حقوق یك وزیر نباید از سه هزار تومان كمتر باشد. درست است كه [كارهایی نظیر كار یك وزیر] برای نبوغ و ابتكار و سطح عالی كار و كار فكری و مغزی ارزش بیشتری دارد ولی امتیاز آن كارها به افتخاری است كه نصیب صاحب آنها می گردد؛ و برای رفتگر خود رفتگری نوعی مجازات است و نباید حقوق و مزد اینها را كمتر فرض كرد. كارگران مؤسسات

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 500

شخصی را غالباً با مقیاس كارهای پست اندازه می گیرند؛ و اگر سطح حقوق كارگر به حكم قانون بالا برود همه كارگران از آن استفاده می كنند و عنداللزوم بر بهای جنس تولیدی افزوده می شود و در نتیجه از طرفی بر قوه خرید طبقه كارگر می افزاید و از طرف دیگر از قوه خرید سایر طبقات می كاهد و فاصله طبقاتی كمتر می شود.

پس یك علت سود تقلیل مزدهاست. علت دیگر استثمار مصرف كنندگان است به وسیله در انحصار قرار دادن بازارها و یا تبانیها و عدم نظارت دولتها. علت دیگر این است كه [كارخانه دار] از وسیله ای استفاده می كند كه آن وسیله اضافه كار تولید می كند، یعنی ماشین؛ و همین جهت است كه بیش از هرجهت دیگر سرمایه داری را نامشروع می كند ..

و اما قسمت پنجم: به عقیده ما بیشتر سودهای ناروای بازرگانی ناشی از استثمار مصرف كنندگان است. جنسهای وارداتی كلًا از این قبیل است. در جنسهای صادراتی، تولیدكننده استثمار می شود و این ربطی به ارزش اضافی و شركت بازرگان در اضافه ارزش كارخانه دار ندارد. سوسیالیستها- چنانكه قبلًا گفتیم- ناچارند فروش را همیشه به قیمت واقعی بدانند، و ناچارند استثمار را در ناحیه تولیدكننده بدانند، و این هم یكی از شاخه های اصل «ارزش كار» است؛ ولی ما اصل و فرع را باطل شناخته ایم ..

اما قسمت ششم: ما این قسمت را طی قسمت اول كاملًا توضیح دادیم و احتیاج به توضیح بیشتر ندارد. خلاصه اینكه هرچند سود سرمایه دار از طرفی مربوط است به كمی مزد كارگر یعنی طبقه تولیدكننده و از طرفی مربوط است به طبقه مصرف كننده، ولی منبع اصلی سرمایه داری جدید و مشخص اصلی سرمایه داری جدید ماشین است. اگر سرمایه دار نه تولیدكننده را استثمار كند و نه مصرف كننده را، باز هم به واسطه در اختیار داشتن ماشین قادر است سود سرشار ببرد، ولی چون ماشین مظهر پیشرفت اجتماع است نمی تواند به شخص تعلق داشته باشد. پس منبع اصلی و اساسی سرمایه داری جدید نامشروع است.

مرز اشتراك اسلام و سوسیالیسم

در اینجا این نكته را یادآوری كنیم: هرچند اسلام مالكیت فردی و شخصی را در سرمایه های طبیعی و صناعی نمی پذیرد و مالكیت را در این امور عمومی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 501

می داند، ولی اسلام مالكیت اشتراكی كار را نیز نمی پذیرد، یعنی طرفدار این اصل نیست كه «كار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج». نمی گوید همه ملزمند كه كار كنند و محصول كارشان الزاماً به اجتماع تعلق دارد. آری، افراد می توانند بالاشتراك كار كنند و كار اشتراكی انتخاب كنند، همان طوری كه زارعین در قدیم بالاشتراك كار می كردند و روی حساب معین كه مثلًا دهقان چقدر ببرد و سالار چقدر و گاو چقدر، آخر كار زراعت را میان خودشان تقسیم می كردند؛ یا چند نفر بالاشتراك دیمه كاری یا گوسفندداری می كردند. اما مردم ملزم نیستند كه هر كسی به قدر استعداد كار كند و به قدر احتیاج محصول بردارد.

پس آن مقدار از سوسیالیسم از نظر منطق و از نظر اسلام قابل توجیه است كه قسمتی از سرمایه ها یعنی سرمایه های عمومی بالاشتراك باشد، و اما كار بالاشتراك را كه الزامی و اجباری باشد هیچ گونه نمی توان از اسلام استنباط كرد مگر اینكه در موارد خاصی یعنی در زمینهای عمومی یا كارخانه های عمومی طوری باشد كه كار فردی میسر نباشد؛ و تازه اگر هم این طور باشد نه چنین است كه مالكیت فردی در كار نیست، بلكه محصول بالسویه یا بالتفاوت طبق قرارداد میانشان تقسیم می شود و هر فردی مالك فردی سهم خود خواهد بود. پس اگر مشخص اصلی سوسیالیسم را اشتراك سرمایه بدانیم اسلام یك مسلك اشتراكی است، و اگر مشخص اصلی آن را اشتراك در كار بدانیم، اسلام یك مسلك اشتراكی نیست. ما در ورقه های «اسلام، سرمایه داری، سوسیالیسم» مضار و مفاسد مالكیت سرمایه و منابع تولید را از یك طرف و مضار و مفاسد سلب مالكیت فردی را از محصول كار شخصی مفصلًا ذكر كرده ایم و منطق اعتدالی اسلام را مشخص كرده ایم.

خلاصه مطالب از صفحه 492 تا اینجا:.

الف. مشخص و فصل ممیز رژیم اقتصادی جدید، یعنی بعد از رژیم فئودالیسم، خرید و فروش و تجارت با نیروی كار نیست آن طور كه سوسیالیستها- و شاید دیگران هم- ادعا كرده اند، بلكه مشخص اصلی ماشین یعنی اختراعی است كه تنها ابزار كار انسان نیست بلكه مثل خود انسان به وجود آورنده كار و منبع كار است به مقیاس صدها برابر انسان ..

ب. فرضاً قبول كنیم كه «ارزش كار»، قدرت ایجاد ارزش یك چیز تابع

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 20 505 شركت از نظر فقه اسلام ..... ص : 504

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 502

میزان ارزش خود آن چیز نیست، یعنی قدرت ایجاد كار یك چیز مساوی با مقدار كاری كه انسان روی آن انجام داده نیست، خواه آن چیز یك جسم زنده باشد یا یك جسم مرده؛ البته هركدام به یك دلیل ..

ج. سوسیالیسم ماركس واژگونه است ..

د. شعارهای ماركس بر ضد سرمایه داری است اما اصول و منطق ماركس سرمایه داری را تطهیر و تقویت می كند ..

ه. برهان ارزش اضافی كارل ماركس، بر فرض درستی، سود سرمایه دار را نامشروع جلوه می دهد و ماشین را وسیله مشروعی برای كارفرما كه سود ببرد نمی داند، اما دلیلی ندارد كه چرا ماشین كه با پول مشروع یك نفر پولدار احیاناً خریده شده (مانعی ندارد كه كسی با پول مشروع خود ماشینی بخرد) باید از ملكیت شخصی او خارج شود و به مالكیت جمع درآید. خود ماركس مالكیت شخصی را اگر مولود كار باشد مشروع می داند ..

و. از نظر ما دلیل بر مالكیت اشتراكی بر یك چیزی این است كه آن چیز را فرد به وجود نیاورده است، طبیعت به وجود آورده یا اجتماع آن را به وجود آورده است و هیچ یك از ایندو به خاطر یك شخص معین هم به وجود نیاورده اند؛ یعنی فرد نه با آن چیز رابطه فاعلی داشته باشد و نه رابطه غائی ..

ز. ماشین مظهر تكامل اجتماع است و هیچ فردی را به تنهایی نمی توان مخترع و مبتكر آن شمرد. از این جهت، هم با ابزارهای دستی متفاوت است و هم با آثار هنری و تألیفات و دفاتر شعر ..

ح. ماشین جانشین انسان است در كار، نه یك ابزار انسان برای تولید. ماشین مولّد است نه ابزار تولید. اختراع ماشین ایجاد كار قابل فروش نیست، ایجاد منبع ایجاد كار است و از این جهت هم با ابزارهای دستی متفاوت است ..

ط. سوسیالیسم، به معنی مالكیت اشتراكی سرمایه از لحاظ ماشین، مخصوص عصر جدید است ولی از لحاظ طبیعت در قدیم نیز می توانسته وجود پیدا كند، برخلاف نظر سوسیالیستها ..

ی. اشتراكیت در كار به هیچ وجه صحیح نیست. اشتراك در كار همان است كه در فقه «اشتراك در ابدان» گفته می شود (شرایع- وسیلة النجاة سیّد).

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 503

رجوع شود به فقه و مدارك حدیثی راجع به انفال در خاتمه كتاب خمس، و همچنین رجوع شود به كتاب احیاء الموات و المشتركات در فقه و در كتب حدیث باب احیاء موات، احادیثی كه وارد شده در موضوع مشتركات از قبیل آب و آتش و علف و نمك.

مطابق آنچه از كتب فقه (كتاب الشركة) استفاده می شود شركت یا قهری است یا اختیاری. شركت قهری آن است كه به سببی غیر اختیاری مثل موت مورّث پیدا شود. شركت اختیاری آن است كه موجب شركت اختیاری باشد. این نیز بر دو قسم است: گاهی عقد بر امری واقع می شود كه لازمه اش اشتراك چند نفر در عین یا منفعت یا حق یا دین خاصی است، مثل خریدن چند نفر بالاشتراك مالی را بر ذمّه و یا فروختن عین مشتركی را به عین دیگر و امثال اینها؛ و گاهی مفاد مقتضای خود عقد شركت است؛ و شركت اصطلاحی فقه همین است. موجب شركت قهری سه چیز است: ارث، حیازت بالاشتراك و امتزاج.

در شركت عقدی این بحث هست كه آیا معاطاة كافی است یا نه؟ و البته كافی است. شركت عقدی در عصر ما فوق العاده اهمیت پیدا كرده و انواعی پیدا كرده است، شركتهای تضامنی و غیر تضامنی به وجود آمده است و احیاناً مسائل نوی در آن پیدا می شود. فقها شركت عقدی را چهار نوع فرض می كنند و مدعی هستند فقط یك نوع آن صحیح است. [آن چهار نوع عبارتند از]: شركت عنان یا شركت در سرمایه، شركت ابدان یا شركت در كار، شركت وجوه یا شركت در اعتبار، و شركت مفاوضه یا شركت در جمیع شئون فعالیت مالی. فقها فقط قسم اول را صحیح می دانند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 504

شركت از نظر فقه اسلام

1. شركت بر دو قسم است: قهری و عقدی. شركت عقدی منقسم است به چهار قسم: شركت عنان، شركت ابدان، شركت وجوه، شركت مفاوضه. فقها فقط اولی را صحیح می دانند.

2. فلسفه صحت فرض اول دون فرضهای دیگر این است كه در اول، شركت، ایجاد یك شكل جدید كار به واسطه افزایش سرمایه است. افزایش سرمایه و تمركز آن سبب می شود كه توانایی مضاعف شود. كاری كه از ثروت متمركز پیدا می شود مثل شركت سهامی ها از سرمایه های كوچك و جدا جدا نمی آید. و اما سایر اقسام شركتها فقط شكل قمار دارد. ممكن است گفته شود كه این خود نوعی بیمه است و ما در بیمه گفتیم خود اعتماد و اطمینان یك غرض عقلائی است. جواب این است كه بیمه برای حفظ عین است و تأثیری در فعالیت ندارد اما شركت در ابدان جلوی فعالیت را می گیرد. به هر اندازه كه درآمد انسان به فعالیت خودش بستگی داشته باشد بیشتر او را متوجه كار و فعالیت می كند. به همان دلیل كه می گویند رابطه كار و ثروت باید محفوظ باشد می گوییم شركت ابدان و وجوه و مفاوضه این رابطه را از میان می برد. عیب دوم اینكه به روح انسان جنبه اتكالی می دهد. اما در بیمه عین هیچ یك از این دو عیب نیست، نه انسان را اتكالی می كند و نه رابطه كار و ثروت را قطع می كند. درست است كه ثروت و عوضی كه از بیمه می گیرد محصول دسترنج

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 505

خودش نیست اما این پول را در عوض ماهانه ای كه داده می گیرد و نظیر پولی است كه از دیگری به واسطه مالش می گیرد. اگر بیمه را عقلائی دانستیم با اینجا از زمین تا آسمان متفاوت است. این گونه شركت مصداق گردش به باطل و اكل به باطل است برخلاف شركت عنان.

در وسیله صفحه 375 می گوید: «لو اجر اثنان نفسهما ...» از اینجا معلوم می شود كه فقه اسلام چقدر با شركت در عمل مخالف است.

ملی كردن سرمایه ها راه درآمد نامشروع را بر عده ای می بندد. تز «كار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج»، به عبارت دیگر «اشتراك در كار» راه درآمد مشروع را بر آن كه می خواهد كار بكند می بندد.

هرچیزی كه موجب شود عامل مورد استفاده، مثلًا زمین، راكد شود یا عامل استفاده كننده (عامل انسانی) راكد شود مردود است. شركتهای در كار اینچنین است.

ایضاً وسیله صفحه 376 مسئله ای دارد كه باید به آن توجه شود؛ می گوید: اطلاق الشركة یقتضی بسط الربح و الخسران علی شریكین علی نسبة مالهما ... مراجعه شود.

مقایسه با حق التألیف.